چقدر سبزی ما مظلوم است! 

 

خب چیکارش می‌شه کرد؟ حتی از پشت پنجره هم می‌شه حسودی کرد! دست خود من نیست بعضی وقتا حسود می‌شم! حسودی می‌کنم به کسی که توی ذهن و قلب بانوی سرشار از سکوت من نفر اوله!

حسودی می‌کنم به کسی که چشمای پر از آرامش «زندگی من» داره براش رویا می‌بافه! حسودی می‌کنم برای واژه‌هایی که اون صاحبش شده! واژه هایی که زندگی را آرامش را نوازش را می‌بافد! نمی‌تونم برای نوازش حضورش حسودی نکنم! من واسه کسی که صاحب اون سکوت شده تا حد مرگ حسودی می‌کنم! اگه زندگی یه بافتنی باشه هیچ کس غیر اون، سکوتش، حضورش، بودش، نبودش نمی‌تونه زندگی منو ببافه! اونقد حسودی می‌کنم تا زیر خیال سکوتش تا زیر نبض لبخندش تا زیر ضربان اخمش توی کفن حسرت بمیرم! من حسودم کاری هم از دستم بر نمیاد...

 

 

گونه‌ی خیسم را خنده‌ات می‌بوسد...